دشت

دشت

سلام. اسمش امیر حسینه(پسر مرحوم حجت زروندی). یه پسر حسابی باهوش و به گفته خودش کمی شلوغ.

داشت گوسفند ها را می چراند.آرامش خوبی داشت.حس خوبی هم داشت.نمیدونم چرا اما یاد این شعر سهراب افتادم:

کودکان احساس! جای بازی این‌جاست

زندگی خالی نیست:

مهربانی هست، سیب هست، ایمان هست

آری

تا شقایق هست، زندگی باید کرد

در دل من چیزی است، مثل یک بیشه نور، مثل خواب دم صبح

و چنان بی‌تابم، که دلم می‌خواهد

بدوم تا ته دشت، بروم تا سر کوه

دورها آوایی است، که مرا می‌خواند

 





:: برچسب‌ها: زروند , زروندی , روستا , روستای زروند , ,
|
امتیاز مطلب : 2
|
تعداد امتیازدهندگان : 1
|
مجموع امتیاز : 1
نویسنده : هادی زروندی
تاریخ : جمعه 28 آذر 1399
مطالب مرتبط با این پست
می توانید دیدگاه خود را بنویسید


نام
آدرس ایمیل
وب سایت/بلاگ
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

آپلود عکس دلخواه: